ملاقات حشمت مهاجرانی و حمید استیلی در استانبول
تاریخ انتشار: ۲۷ خرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۰۰۳۵۶۵
حمید استیلی و حشمت مهاجرانی یکدیگر را ملاقات کردند
ظهر جمعه ۲۶ خرداد ماه حمید استیلی در استانبول با حشمت مهاجرانی سرمربی اسبق تیم ملی فوتبال ایران دیدار و در خصوص مسائل روز فوتبال ایران گفتگو کرد.
به گزارش طرفداری، حشمت مهاجرانی که برای دیدار با احمد آئیک کشتی گیر شاخص و قدیمی ترکیه و رقیب جهان پهلوان تختی به استانبول رفته است در زمان سرمربیگری استیلی در استیل آذین مدیر فنی این تیم بوده و ارتباط بسیار نزدیک و صمیمانه ای بین این دو چهره خوشنام فوتبال ایران برقرار است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
خشایار محسنی، مالک سابق باشگاه دی استرادا اسلواکی دیگر چهره فوتبالی حاضر در نشست استانبول بود.
مهاجرانی به عنوان اولین و آخرین سرمربی داخلی که موفق شده است ایران را به جام جهانی برساند، نسبت به حضور تیم ملی در جام کافا انتقاد داشته و شرکت در آن را بدون فایده می داند. او معتقد است تیم قلعه نویی برای آمادگی بیشتر جهت حضور در جام ملتهای آسیا نیازمند محک بهتر و بازی با تیم های بزرگ دنیاست. او همچنین ناراحتی خود نسبت به وضعیت پیش آمده برای استقلال را ابراز کرده و اتفاقات رخ داده حول و حوش این تیم را در شأن نام بزرگ این باشگاه نمی داند. مهاجرانی جواد نکونام را گزینه مناسبی برای سرمربیگری در استقلال دانسته و احتمال موفقیت او با این تیم را بیشتر از سایر نام های مطرح شده می داند.
اخبار داغ
دلیل امضای قرارداد لیونل مسی با اینتر میامی / انیمیشن گاوی: خرید بلینگام توسط رئال مادرید؟ اهمیت نمیدهم هدیه زلاتان ابراهیموویچ به یانیس آنتتوکومپو / عکس تماس سعودیها با فاتح تریم برای سرمربیگری تیم ملی عربستان باور نکردنی؛ قرارداد 8 میلیاردی گلر سوم استقلال بدون بازی رسمی!منبع: طرفداری
کلیدواژه: حشمت مهاجرانی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tarafdari.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «طرفداری» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۰۰۳۵۶۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
فقط یکی از معلمها میداند
خبرگزاری مهر، گروه مجله _ مرتضی درخشان: اینکه یک پسر در آینده چهکاره میشود را میتوان اول از همه از خودش پرسید و پاسخی که دریافت میکنید اغلب خلبان، پزشک یا مهندس است. البته ضمن احترام به صنف «لاستیک فروشان»، این قاعده، استثنائاتی مثل آن لاستیک فروش محترم هم دارد؛ اما این پاسخ اصلاً معتبر نیست، شما باید از افراد دیگر هم بپرسید، هرچند، در آنها هم پاسخ کلیشهای بسیار دیده میشود.
مثلاً در زمان ما پدر و مادرها مصرّاََ معتقد بودند که ضمن احترام به شغل شریف «حمالی»، ما نهایتاً حمال میشویم که البته بعضی اعتقاد داشتند که همان موقع حمال هستیم که البته با پیشرفت تکنولوژی و آشنایی پدر و مادرها با مشاغل جدید امروزه این رویه تغییر کرده و بخصوص مادرها معتقدند که بچهها «یک چیزی» میشوند که آن یک چیز حتماً حمال نیست.
خالهها و داییها معتقد بودند که این بچه هوش سرشاری دارد و ضمن احترام به «یک جایی»، یک روز این بچه به یک جایی میرسد! البته اگر شما رقیب فرزندان آنها بودید ضمن احترام به «هیچ جا» شما به هیچ جا نمیرسیدید.
عموها و عمهها خیلی متأثر از رفتار پدر و مادر شما آینده شما را ترسیم میکردند و اگر شما را دوست داشتند میگفتند که این بچه خیلی «باهوش» است و ضمن احترام به مقام شامخ «پدر»، یک روزی مثل پدرش یک چیزی میشود، اما اگر پدر شما و همسرش را دوست نداشتند، ضمن احترام مجدد به مقام شامخ «پدر» میگفتند، این هم مثل پدرش هیچ چیز نمیشود.
بهترین روش برای فهمیدن آینده فرزندان، جستوجو در بین معلمهای مدرسه بود. نه اینکه معلمها بدانند؛ اما یکی از معلمها معمولاً میفهمید. شما باید بگردید و برای هر دانشآموز آن معلم خاص را پیدا کنید.
از نظر مشاوران مدرسه که همه دانشآموزان اگر با همین روند ادامه بدهند ضمن احترام به «مشکلات جدی»، در آخر سال به مشکلات جدی بر میخورند. معلمها هم اغلب معتقدند که ضمن احترام به «زندانیان و خلافکاران»، دانشآموزان آخرش از راه بهدر میشوند و از این حرفها! اما یک معلم هست که انگار همهچیز را میفهمد، یکی که هر دانشآموز یکی برای خودش دارد و مال من «علیرضا افخمی» بود؛ معلم ریاضی سال اول دبیرستان.
من استعداد خاصی در فیزیک، هندسه و ورزش داشتم، خودم در کودکی فکر میکردم که فضانورد بشوم، در راهنمایی تصورم این بود که مدیر یک جایی خواهم شد، اما در دبیرستان، وقتی آقای افخمی به ما موضوع تحقیق داد که یک جوان چه خصوصیاتی باید داشته باشد، وقتی نتیجه کارها را بررسی کرد و به کلاس برگشت از یک ساعت و نیم زمان کلاس، حدود یک ساعت در مورد تحقیق من صحبت کرد. نه اینکه از تحقیق خوشش آمده باشد، نه! از یک جمله خوشش آمده بود. من یک جایی از این تحقیق برای نقل قول از پدرم نوشته بودم: «پدرم میگوید…» و همین جمله شده بود موضوع کلاس ما!
اصلاً قواعد تحقیق را رعایت نکرده بودم، حتی حرف مهمی هم در تحقیقات من نبود. علیرضا افخمیِ جوان، که خیلی لاغر بود و ریش کوتاه یک دستی داشت از این شکل نقل قول من خوشش آمده بود. او همان معلم من بود که فهمید قرار است چهکاره شوم، اما من همیشه با او «ارّه بده و تیشه بگیر» بودم. نهایتاً روزی که فهمیدم او درست فهمیده بود، دوست داشتم اینها را برایش بنویسم و بخوانم، اما سرطان این حسرت را به دل من گذاشت و آقای افخمی را توی بیمارستان پیدا کرد و با خودش برد.
خیلی دوست نبودیم، اما میتوانستیم در پیری دوستان خوبی باشیم. مثل بعضیها که این روزها دوستان خوبی برای هم شدیم. «علیرضا افخمی» خیلی شاگرد داشت، حتی شاید وقتی بعد از مدتها من را میدید نمیشناخت، اما من فقط و فقط یک افخمی داشتم…
کد خبر 6094247